با وجود اینکه پنج ساله هیچ بدی ازش ندیدم هیچ وقت بدرویی نکرده هیچ زمان چیزی نگفته که ذره ای دلم بلرزه و ناراحت بشم اما امشب آرزوی مرگش رو کردم
چرا چونکه منه جوون ۲۰ سالمه شش ماهه کمر درد دارم یک بار نامزدم منو نبرد دکتر شش ماهه هرچی میگم کمر درد دارم هیچکس بهم اهمیت نمیده😭😭😭
مادرش بگه وای پام فوری میبرتش یه شهر دیگه دکتر یعنی فوری همه جا مادرش رو برده اما به من میگه بچ کمرت افتاده چیزی نیست !
اون یه زن پیر ۷۰ ساله هست همه نوع دکتری میره یه ذره پاش درد میگیره اما من نه!
علاوه بر این جمعه ها همش باید علاوه بر من اونا هم برگردونه مادرش میشینه جلو بچه خواهرشم رو پای مادرش منم با خواهرش میشینم عقب ،یه لحظه حس میکنم اونا که جلو هستند مثلا زن و بچشند💔💔💔تاج و تخت رو ازم گرفته هر موقع هم بگم اول کیو دوست داری میگه اول مامانم ، خیلی هم حرفاشون براش سنده💔 اشغالای حرومزاده