دختر عمم با یکی دوست شده و اینا بعد یه مدت صحبت کردن و اینا پسره این احمقو دعوت کرده خونش بعد دوست منم ک خیلی به پسر مطمئن بوده میره خونش از مدتها قبل میدونسته پسر خونه مجردی داشته بعد میرع که مثلا نهار بخورنو خلاصه قرار داشتن دوست من میره تو اتاق که لباساشو اویزون کنه رفته دیده تو اتاق تخت دونفرس....😑😑😑😑😑بعد به پسره ک گفته این چیه و اینا زده به خنده و جمعش کرده یا خدا.....بعد مردرو میبینیا جنتلمن باکلاس خانوادش تحصیلکرده های قدیمی و هی میرن خارج میان....یعنی اصلا شنیدم چشمام باز مونده