شوهرم قبلا مادر و خواهر و پدرش هر دخالت و توهین و متلکی که میگفتن حتی در حد توهین به خانواده من. شوهرم میگفت تو حساسی اونا منظوری ندارن! در حالی که داشتن.
هر چی میشد میگفت ولش کن منو تو باید با هم زندگی کنیم تو توجه نکن!
سه روز پیش مادرش شروع کرد دخالت کردن، من با تن صدای بلند چون عصبانی بودم گفتم هر طور صلاح بدونیم برای زندگیمون تصمیم میگیریم. دیگه بحث شد و هر چی از روز اول گفته بودن به روشون آوردم ولی توهین نکردم و گفتم منم بلدم اذیت کنم ولی توی خانواده درستی بزرگ شدم و در شان من نیست هر طوری رفتار کنم.
مادره شروع کرد به مظلوم نمایی.
شوهرم هم همونجا بود هیچی نمیگفت.
اومدیم خونه با هم خوب بودیم حتی بهم گفت حق داشتی ولی کاش آرومتر میگفتی.
فرداش احتمالا مادره خوب شوهرمو پخته بود چون از وقتی اومد خونه تا امروز جواب سلام هم به زورمیده
شما بودین چیکار میکردین؟