شوهرم ۸سال بیشتر شاید انواع خیانت هرزه پری و زنای خراب تجربه کرده بود انقد احمقانه رفتار کردم بخشیدمش که ادم شه مثلا که سر اخری چوبی تو آستینش کردم عبرتی پارسال دادگاه کشوندمش مهر اجرا گزاشتم دوتامون از هم شکایت کردیم یک داستانی بود سر حرص خالی کردنش اونم خودش چنگ انداخت رفت ازم شکایت کرد که زنم کرده و .....درجایی که حمله میکرد با من رابطه برقرار کنه چون منم باش قهر بودم میگرفت بجونش
بماند بقیش........
بخاطر دختر کوچیکم برگشتم به اصرار فامیل و خونوادش اما گاهی داستانهای گذشته میاد به یادم میخام سرم بکوبم به دیوار حالم بهم میخوره ازش وقتی همه گدهی خورده و دنبال خرابا بوده و ج ن د ه بازی کرده فراووون
اصلا اعتماد نمتونم بکنم انقدر میترسم میترسم که دوباره تکرار بشن وحشت دارم از بس ازیت شدم و گریه کردم پارسال