بیاد خونه ما، یه شب ساعت ده شب در زد که بابا و مامانش از خونه بیرونش کردن چون اعتیاد داره بعد اینم قهر کرد اومد خونه ما، اینم بگم بشدت مریض و خبرچین و فتنه و اهل اختلافه با اینکه مجرده اما هزار تا خاله زنک بازی داره، بعد من گفتم خیلی خب بیا بمون چه اشکال داره تا با خانوادت آشتی کنی. بعد گفتم برو بالا بخاب راحت گفت نه من اینجا پایین میخابم منم معذب و سکوت کردم. شام قورمه سبزی درست کردم بهش دادم یکم گذاشتم برا فردا. نصف شب همشو بلند شد خورد گفتم عیب نداره لابد گرسنش شد. بعد باورتون ساعت هفت صبح یه خامه و یه مربا توت رو تنها خودش خورد. روزی 6 وعده غذا میخورد و میخابید خانوادش سر این موضوع خیلی باهاش درگیرن، متولد68 هست
بعد چند روز گفتم میخام برم مراسم گفت برو گفتم خب میخام در خونه رو ببندم با اخم زد بیرون هزار حرف پشت سرمم زد
شوهرت کجاست من بودم راه نمیدادم
بیرونش نکردی؟
این چه کاریه با یه مرد اونم معتاد تو یه خونه تتها !خوبی؟! شوهرت کجاست
باورتون میشد اومد دید بهش خوش میگذرع میهاست موندگار بشه. همسرمم میگفت این از کذشته اینجور بود غذا دیششو نمیخورد مال بغلی رو میخورد اینقد مزخرفه
وزنش چطوره .خیلی غذا میخوره.بیشتر معتاد غذاهاس
عجب ریسکی
من اگه همسرم نباشه ، در رو برای حتی گرفتن یک چیز واجب به روی هیچ احد الناسی باز نمیکنم به قول همسرم یه کیسه طلا هم نذری برات آورده بودن چه برادر شوهر و چه پدر شوهرم حتی برادر خودم در رو باز نمیکنم
خدایی نکرده اتفاقی بیافته بهت میگن خودت میخواستی وگرنه تنها بودی چرا شب راهش دادی خونت بمونه؟؟؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
