قضیه این بودنزدیک یک سال نبمه ازدواج کردم مشکلاتمون زیاده هرسری بحث دعوا بچه ۲۴ هفته م ازدست دادم هنوز یکماه نشده میگه تو بچه رو کشتی فلان کردی درصورتی که از وقتی باردار شدم یه روز آرامش برام نزاشت
احترام پدر مادرم داشته باش اگ چیزی نداشتیم باید بری رو سفره اونا غذا بخوری اگه کار پیدا نکردم مجبوری رو خانواده م باشی
دراصل منو میخواد برا رابطه و کارای خانوادشون بکنم صدام درنیاد
مجبورم برگردم لاقل تو خونه م آرامش دارم خونه م جداست اینجا حوصله مادرم ندارم هرروز براش مهمان میاد شوهر دومشه اینم غرغر میکنه اینجا وقتی مهمون میاد میرم خونه خواهرم اذیتم اونجا
خیلی بدبختیم زیاد از وقتی بچه م رفت بدتر شدم