ولی معتقده که اشتباه کرده و بخاطر مشکلات روانی بوده و ازم خواست یه شروع تازه داشته باشیم. قصد خواستگاری داره و حتی مادرشم فرستاده جلو. پشیمونه که اسمش رو دروغ گفته و بدتر ترسیده که اسم واقعیش رو بگه چون میترسیده کاری کنم
چیکار کنم؟ خیلی پشیمونه و مادرشم جلو اومده
اینجوریه که من میگم فعلا خواستگاری نمیخوام اون میگه میخوام بیام