هروقت میرم پیششون حالم گرفته میشه یجوری ان آدم حس میکنه مشکل دارن مثلا اونقد یه موضوع تکراری رو برات میگن براشون مث باراول جذابه یااصلا انگار نمیفهمن برات بارها تعریف کردن هی باید بزور بخندی رفتارشون انگاربابچه طرفی مثلا چندروز پیش یه کلیپ به پسرم نشون دادن یه نی نی پیش یه هاپو هی باهاش حرف میزنم میگه ب ب ب واقعا جذابیت خاصی نداره یا حداقل اونطور که اونا ذوقش میکنند نیست نهایت ادم ببینیش یکم ذوق کنی بارها وبارها نگاه میکنن هی میگن نازی نازی نازی🥱
دیگه خوشم نمیاد ازشون من حس میکنم اینا مشکل دارن انگار عقلشون به سنشون نمیخوره
خب بگو قبلا گفتی
شاید خیلی ساده ن
مامان منم ازاین کلیپا برام میفرسته،میگه حتما نشون بچت بده،برای منم جذابیتی نداره،حتی واسه پسرم،بعد هم هی میپرسه دیدینش یانه وکلی دربارش حرف میزنه وکلی ذوق میکنه....ولی هرگز تو ذوقش نمیزنم،شما چون خانواده شوهرتن حساس شدی
همین خیلی ساده الکی نیست انگارمشکل دارن منم اوایل فک میکردم ازسادگیه ولی الان شک ندارم مشکل دارن یه حالی ان انگار حرفاتو نمیفهمن من امروز مثلابخارششورمو برده بودم آشپزخونه باغشون تمییز کنم شروع کردم تمیزی بعد مادرشوهرم گفت کاش اول ناهارو درست کنی وسط کار گفتم تا بخارشور یکم سرد بشه استراحت بدم دست کارنامه شدم دوباره مادرشوهرم گفت کاش اول اونو تموم کنی یه رفتارای خیلی اینجوری انگا خودشونم نمیفهمن حرفایی قبلیشونو
والا آزاردهنده چه عرض کنم الان پسرمم بیش فعالی داره شوهرمم انگار قبلا داشته حرفامو نمیفهمه نمیتونه تصمیم بگیره باسرعت میره توی یه کار بعد یکم پاپس میکشه باورت میشه بخاطر همبن چیزا دوس دارم طلاق بگیرم حس بدیه که حس کنی خیلی عاقلتر فهمیده تر ازشونی وقتی باهاشونم خودمم دارم شبیه اونا میشم بدم میاد ازخودم
منم فرق دارم با خانواده شوهرم،خیلی زیاد....
اذیت میشم از طرز فکرشون،رفتارشون،تصمیماشون،حرکاتشون،
دوری میکنم و با عذاب وجدان زندگی میکنم..
میفهمم خیلی خیلی سخته تفاوت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
23 ثانیه پیش
25 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
