بچه ها ما یه ملک با ارزش داریم
که تجاریه
هر سال به جز سودی و درامدی که داریم خود ملکه هی گرون تر میشه
و ارزش مالیش خیلی زیاده
بعد زنعمو رفته همه جا گفته ما اونو فروختیم
بعد رفتیم بهش میگیم فلانی ما اونجا رو هنوز داریم چرا دروغ گفتی
گفت نه شماهم به مردم بگید فروختید تا چشم نخورید
باورم کنم از سوزشش نبوده و فقط نگران ما بوده؟
عقب مونده یه باغ میخره تو چشم خلق جهان میکنه حالا نگران اینه ما چشم نخوریم
زنعمو نچسبببب ترین خلقت خداست