خونه مادرشوهرم طبقه پایین جاریم نشسته ۱۲ ساله
انقدر بی پولی و اذیت تحمل نمیکردم اگه اونجا بودم
گاهی یه تیکه نون خشک هم نداشتیم من بچه شیر میدادم
جاریم رفته بوده گریه کرده بوده ک میخوان منو از شما جدا کنن و....
مادرشوهر و پدر شوهرمم گفتن در خونمونو لجن میگیریم اگه فریبا(جاریم) رفت از خونه ما نمیذاریم کسی بیاد بشینه