خیلییی خیلییی حرف زدیم ولی حافظم ضعیفه خیلیاشو یادمنمیاد
ولی کلی اهنگ گوش دادیم و اون دست لعنتیشو برنمیداشت.
انقد زورش زیاد بود دستشو برمیداشتم دوباره میزاشت
گف ولی اخر برام پادکست نخوندی
گفتم بیخیال اونو
گفت اگه بخونی پولتو بهت برمیگردونممم
دستشو کرد تو جیبش که پول دربیاره ولی ی رسید تو جیبش بود😭گفتم تو وضعت از من خراب تره
گف والا اون چهل تومن همش میره واسه قسطو بدهی
ولی با اون نگاهش و حرفاش و رفتاراش فک میکردم حقم باشه که بهم بگه شمارتو بده.
ولی فقط واسه سرگرمی منو میخواست.
گفت رسیدیییم
نازنین وسیله هاتو جم کننن
کتشو پوشید موهاشو جلو آینه درست کرد
گف چطور شدم
پنچر شده بودم گفتم خوبی
گفت جدی
سر تکون دادم وسیله هامو برداشتم
داشتم میرفتم که گفت کجا
بشین فعلا
پنج مین دیگه وایمیسه
گفتم باشه و با غمگینی داشتمم نگاش میکردم
دیگه قرار نبود ببینمش
دستشو اورد جلو گفت خیلی خوشحال شدم دیدمت
خیلی خوش گذشت تو خیلی دختر پرانرژی و مهربونی هستی
کلی هندونه گذاشت زیر بغلم
گف دفه بعذ اگه منو دیدی فرار کن
گفتم چرا
گفت اخه میدونی ک تخفیف نمیدم
ی لبخنذ خشک زدم خدافظی کردم
و کیفمو برداشتم رفتم بیرون جلو تر ازاون رفتم وقتی بیرون قطار رفتمم وایساده بودم کیفمو بندازم دوشم
اون اومد بیرون گفت خداحافظ نازنین مراقب خودت باش و رفت پیش همکاراش
من همینجوری وایساده بودم
واسه اخرین بار نگاهش کردم و با پله برقی رفتم لاین یک(نمدونم اسمش لاینه یا چی)
با بغض ب قطار نگا میکردم
پنج دقیقه قطار توقف داشت
بعدش قطاره حرکت کرد
واقعا میخواستمممم گریه کنم..
خیلی دلم گرفت