من برا خواهرا و برادرم همیشه یادم بود تولدشونه و خیلی برام مهم بود اون روز ک یجوری خوشحالشون کنم..سه تاشون تابستون تولدشون بود دوتاش مرد یکیش شهریور هر سه تا رو خودم کیک گرفتم کادو گرفتم خانواده رو جمع کردم خونه مامانم اینا و سوپرااایز...تولد خودم مهر بود
ولی ب خودم ک رسید هیشکی یادش نبود بجز شوهرم
اونم وقتی سفر بود یه جایی ک آنتن نداشت
ب خاطر من سه ساعت دنبال جایی میگشت ک آنتن داشته باشه بهم زنگ بزنه برام استوری بزاره
اون ک استوری گذاشت خانوادمم تبریک گفتن بهم
اون روز خیلی دوس داشتم دورم کمی شلوغ باشه ب مامانم نگفتم میرم خونش خواهرم زنگ زده بود غذا چی پختی گفتم هیچی نپختم یه کم سردرد داشتم میخوام برم خونه مامان..گف من ب مامان گفتم بیاد خونم پس کنسلش میکنم خودم میام اونجا
خلاصه من رفتم خونه مامانم همه بودن
هر لحظه منتظر بودم سورپرایزم کنن😁