بی دغدغه که نه ولی عقده ای هستن عقده های خونه پدریشونو خونه شوهر خالی میکنن
من شوهرم وقتی دوست بودیم یه موتور داشت دقیقا شبی که اومدن خواستگاری روزه بعدش ماشین خرید
خواستیم بریم برای خریدای عقد و وقت محضر مادرش همراهش بود اومدن دنبالم مامانش پیاده شد گفت بیا برو جلو بشین گفتم دستتون درد نکنه دیگه منو اینجوری شناختین در حضور شما برم جلو بشینم!