2777
2789

سلام بچه ها

با شوهرم دعوای بدی کردم ولی عجیبه که حالم خوبه

بیشتر اوقات من آرومم بحث نمیکنم خیلی جواب نمیدم، ولی اینسری هر چی گفت جواب دادم اصلا کوتاه نیومدم بی احترامی و فحش اصلا چون خوشم نمیاد ولی اون چرا 


ولی جالب اینجاست همیشه یه احساس گرفتگی تو گلوم داشتم از وقتی بحثمون شد منم حرفامو زدم خوب شد اصلا هم ناراحت نیستم برعکس همیشه خیلیم ارومم اتفاقا عجیب نیست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دوست داری مطیعت باشه

مطیع نه ولی دوستدارم بین منو خانوادش تعادل برقرار کنه خسته شدم انقدر چشش به دهن مامانشه چی میگه انقدر سر چیزا و بهونه های الکی مجبورم کرده از مادرش عذرخواهی کنم چون ناراحت شده

الان میگم چیشد

مطیع نه ولی دوستدارم بین منو خانوادش تعادل برقرار کنه خسته شدم انقدر چشش به دهن مامانشه چی میگه انقد ...

باید مطیعش کنی تا فقط حواسش به تو باشه و فقط به حرف تو گوش کنه

یه دعا هست بخون 

مطیع نه ولی دوستدارم بین منو خانوادش تعادل برقرار کنه خسته شدم انقدر چشش به دهن مامانشه چی میگه انقد ...

اگه کار اشتباهی نکردی ابدا عذرخواهی نکن کوتاه نیا ،نه با دعوا هرچقدر گفت داد بیداد کرد اون موقع چیزی نگو بعدش که آروم شد بگو برای کاری که نکردم عذرخواهی نمیکنم هریک باشه توان دیگه اینو نخواه چون انجام نمیدم

من شغل همسرم یجوری هست یه روز سر کاره دو روز خونه

دو روز قبلی که خونه بود روز اول رفتیم خونه مادرش

فرداش مادرش سرزده اومد خونمون ساعت ۴ شام نگهش داشتیم

فرداش ۲۴ ساعت رفت سر کار تلفنی صحبت کردیم گفت فردا خونم میریم بیرون یه دوری میزنیم

بچه کوچیک دارم باید نگهش داره حمام یا ارایشگاه جایی برم گفت حموم و ارایشگاهتم برو

بعد صبونه خوردیم میگه لباس تن بچه کن ببرمش یه آفتابی بخوره لباس تنش کردم، خودمم گفتم ناهار خوردیم دوش میگیرم برم ارایشگاه

بعد یهو زنگ میزنه به مامانش مادرش میگه میخوام برم جایی منو برسون نزدیکه، حالا بچرو لباس تنش کردم که با بابا برو ددر، پاشد رفت گفت یدفه یچیزیم باید بدم خوششویی میدم

منم گفتم حالا نیم‌ساعت ۴۰ دقیقه نه یه ساعت میاد ، هم خونه مادرش نزدیکه هم جایی که می‌خواست ببره 

حالا لباس بچه ام در نیاوردم که الان میاد اونم هی گریه بهونه ددر

تا ساعت ۳ و نیم بعد ۳ ساعت اومد 

تا از در اومد دادو بیداد که چرا تو گوشیتو جواب نمیدی دعوا دعوا( بخاطر بچه سایلنت میکنم میخوابه بیدار نشه) منم هیچی نگفتم فقط گفتم سایلنت بود یادم رفته. در بیارم دادو بیداد کرد کلی هیچی نگفتم، بعد نون گرفته بود رفت بزاره فریزر با حالت داد و کنایه گفت. دو ساعت با مامان داریم نون بسته بندی میکنیم ... خانوم که به هیچ امورت نمیرسی

منم واقعا خسته شدم انقدر منت کوچیکترین کار و لطف مادرشو سرم میزاره 

اگه کار اشتباهی نکردی ابدا عذرخواهی نکن کوتاه نیا ،نه با دعوا هرچقدر گفت داد بیداد کرد اون موقع چیزی ...

دقیقا برای همین حسم بد نیست بخدا مادرش سر یچیزای الکی دعوا راه انداخته که نگو بعد من هی میریزم تو خودم بحث نشه دعوا نشه

شاید باورتون نشه مثلا رفته خونه مادرش یکم حلوا داده آورده یعنی از در تو نیومده به قرآن اگ اغراق کنم پاشو تا گذاشته تو خونه گیر داده زنگ بزن یالا زنگ بزن تشکر کن تو شعور نداری تشکر کنی هزارتا حرف که ۵ دقیقه اینور اونور نشه انقدر ازین رفتارا باهام کرده متنفرم مادرش یچیزی بده که انقدر پسرش منت بزاره سرم

آره بعد وقتی ۵ تا نونو با کنایه بهم گفت دوساعته داریم نون بسته بندی میکنیم واقعا حالم بد شد ولی بازم چیزی نگفتم ولی چهرم گرفته شد 

دوباره اومد شروع کرد با داد همون بحث تلفنو که جواب ندادمو پیش کشید بازم چیزی نگفتم

بعد سر ناهار میگه تو چرا قیافه گرفتی کار اشتباه کردی قیافه ام گرقتی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792