2777
2789
عنوان

خسته شدم اینقدر خواستگار رد کردم

127 بازدید | 7 پست

حقیقت من دخترا مادرم از سن کمم تا الان هر کس میاد سمتم حسادت میکنن و پدر مادرمم تمومش نمیکنن طرفداریاشونو

یبار سن پایین اینقدر اذیتم کردن حتی نتونستم برم با ادم خوب خودمو فقط ب قصد اینک جایی باشه اینا نباشن انداختم با یکی سر دو هفته جدا شدم

خب الان ۷ سال میگذره و ۲۴ ساله هستم

توی این مدت هم هر موردی اومده برای ازدواج دخترای مادرم خرابشون میکنن

الان موندم تا کی باید این قضیه ادامه دار باشه ک زندگی منو خراب کنن بعد کاسه کوزه سر من بشکنه

بنظرتون دیگ رد نکنم و چند تا بزرگتر واسطه کنم حضور داشته باشن تا حداقل کرمی ریختن دستشون رو شه؟ 

پ ن : دخترا مامانم خواهر تنی هستن اینقدر ضربه بهم زدن ک نمیگم خواهرام

واقعا بریدم دیگ نمیدونم دردشون چیه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اجی اینو امروز گفتم مادرم دهنش بسته شدگفتم چیه میترسی؟ میدونید کار خودتونه همه این خرابکاریا

خب این نشونه ی خوبیه ک ترسیده پس حتما اینکارو کن

یارب این آتش که برجان من است سردکن آنچنان که کردی برخلیل

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز