حقیقت من دخترا مادرم از سن کمم تا الان هر کس میاد سمتم حسادت میکنن و پدر مادرمم تمومش نمیکنن طرفداریاشونو
یبار سن پایین اینقدر اذیتم کردن حتی نتونستم برم با ادم خوب خودمو فقط ب قصد اینک جایی باشه اینا نباشن انداختم با یکی سر دو هفته جدا شدم
خب الان ۷ سال میگذره و ۲۴ ساله هستم
توی این مدت هم هر موردی اومده برای ازدواج دخترای مادرم خرابشون میکنن
الان موندم تا کی باید این قضیه ادامه دار باشه ک زندگی منو خراب کنن بعد کاسه کوزه سر من بشکنه
بنظرتون دیگ رد نکنم و چند تا بزرگتر واسطه کنم حضور داشته باشن تا حداقل کرمی ریختن دستشون رو شه؟
پ ن : دخترا مامانم خواهر تنی هستن اینقدر ضربه بهم زدن ک نمیگم خواهرام
واقعا بریدم دیگ نمیدونم دردشون چیه