رو خوندم
یاد خودم افتادم
سال اول ازدواجم خوب ما وسایل جهاز نداشتیم
کم کم خریدیم با شوهرم
همه نو تمیز
من دو سال توی یه خونه موندم مستاجر
این صابخونه اومد گفت عقد دخترم رو میخوام بگیرم زنونه خونه خودم طبقه بالا
پایین هم خونه شما مردونه
منم رودرباسی و بیزبون گفتم باشه
خونه رو خودم دسته گل کردم
بعد روز عقد
رفتم زنونه و ..
تموم شد برگشتم
بخدا حتی به لحاف تشکا رحم نکرده نبودن
همه چی رو ریخته بودن بهم
نکنه پسر بچه هاشون اتاق رفته بودن کل کمد و ...ریخته بودن و ...
از اون طرف می نمیفهمم مگه مردونه نقل میریزن اخه
انقدر نقل ریز ریخته بودن له شده بود روی فرش نو
و ...
بشقاب و ...همه به کنار
تمام لیوان و ...دوباره وایتکس زدم
چقدر شوهرم غر زد سرم که چرا قبول کردی و ...
میگم اصلا قبول نکنید تولد و عقد و ...
نداری جا
برو رستوران برو کافه و ...بگیر
خونه مردم واقعا جاش نی
راستی اخرش که خیلی سوختم
با زغال فرش رو سوزونده بودن برا اسپند و ....