چندروزپیش خونه پدرشوهر بودم بامادرشوهرقرارگذاشتیم جمعه بریم باغشون کمکش اشپزخونه اونجاروبا بخارشورم تمیز کنم حالا ازدیروز باشوهرم دعواکردیم شدید درحد طلاق عاطفی هستیم صبح مامانش زنگ زد براهماهنگی فردا روم نشد ردش کنم گفتم باشه میام البته سرد جواب دادم
الان نمیدونم کنسل کنم چکار کنم
به شوهرمم توپیدم گفتم به احترام قول وقرار بامادرت میرم توحق نداری بیایی پات برسه اونجا آبروتو میبرم
ولی کاش میشد نمیرفتم تا بیشتر بسوزونمش بقیه جاریام بی ادبی میکنن جواب میدن نمیرن فامیلاشون هم هستن اونقد شوهراشون دوستشون دارن مال من دشمن جونمه