طولانیه اما شاید به دردتون بخوره
داداشام خدای پدر مادرم بودن همه بچگیم حس میکردم اینو که تو اولویتن اماگله نداشتم بزرگ شدیم و همه ازدواج کردیم
من و شوهرم همه سالها خدمت کردیم به خونوادم براشون خونه خریدم )پولشون کم بود نصفشو شوهرم داد(
از لباس و خوراک و دکتر بگیر تاااا الا اخر اخه وضع بابام زیاد جالب نبود مریض بودو خونه نشین
کیییف میکردما بیشتر اینگه شوهرم آنقدر ادم مهربونیه
(بابام الان شوهرم و میپرسته )
ولی خدا همیشه برام جبران کرد از آسمون برام خیر میفرستاد من میدیدم مادرم دعام میکنه بابام دعام میکنه همون برام بست بود دخترم دیگه دخترا تحمل غم پدرمادرو ندارن
خلاصه همش به شوهرم میگفتم بابام نداره دستش تنگه مریضه ولی من برات جبران میکنم تو دست خدا بودی برای اونا
داداشام یه لیوان آب ندادن دستش
هرگز یادم نمیره شوهرم تو خیابون جلو بیمارستان 30روز تو سرما خوابید داداشام از ترس زنشون نمیومد میگفتن بیمارستان بو میده زنم تنها میترسه میگه نباید بری اونجا الودست و هزار بهونه
پول عمل نداشتیم گفتم ده تومن دارین بدین؟پستون میدم ندادن شوهرم قرض کرد منم طلا فروختم یه طلای کوچیک چون شوهرم اون سال اوضاعش خوب نبود
شوهرم گفت عیب نداره حتما ندارن به رو نیار زشته
درست یادمه سه روز بعد زنداداشم اومد پیشم گفت النگوتو فروختی؟من اینو دیروز خریدم 140تومن
فقط گفتم مبارکه و تمام
دلم آتیش بود ولی گفتم ول کن توقع نداشته باش
بابام تا مرگ رفت دکترا تقریبا جوابش کردن داداشم رفت مسافرت
من از خجالت جلو شوهرم مردم و زنده شدم
ولی انگار این بشر و خدا فرستاد برای خونوادم
انگار بابام یه روزی برای یکی کار خیر کرد این جبران بود هم مریضیش معجزه شد هم شوهرم تا آخرش گزارش موند حمومش میکرد لگن میزاشت برمیداشت
ببخشید بابامو میشست و...
چند روز پیش بابام از یه جایی بهش 60 تومن پول رسید بدون اینکه بگه زد به حسابم وقتی فهمیدم خشکم زد گفتم تو خودت یه قرون نداری اینو چرا برای من زدی گفت جبرانه باید انجام بدم
گفتم آخه داداش داره خونشو عوض میکنه اون شب میگفت پول نیاز دارم بفهمه آخم و تخمش برای منه
گفت داداشت بره از اون جایی که من تو نداری جور کردم جور کنه
من دست کسی میگیرم که دستمو گرفت
من باید بهم ثابت میشد دختر چیه ک شد هرچند دیر
منم زدم زیر گریه گفتم بابا همین حرفت برام بسته بخدا پول نمیخوام
گفت نه اونو طلا بخر بنداز دستت جلوشون بگو بابام خریده این خونه رو هم میخوام بکنم به نامت همین روزا
گفتم نه دعوا میشه من جرعتشو ندارم ...
گفت مالمه اختیارشو دارم من کور شد چشم پشت در اتاق عمل یکدومشون نیومدن من پوست کلفت نیستم من از خجالت نمیگم از غمم نخوردم نپوشیدم اینا جوونی کنن پسر مردم باید به من برسه؟به داداشت گفتم یه مرغ بخر بیار 3زوز موندم نیومد زنگ زدم میگه کار دارم بابا حالا دو روز مرغ نخورین چی میشه ...من میخواستم پول بدم کی مجانی برام چیزی خریدن؟روم نشد باز به شما بگم وقتتونو بگیرم
قلبم سوراخ شد گفتم من تا زندم کنارتم محتاج هیچکی نباش فقط دعا کن برام دعا کن خدا حاجتمو بده
میدونه منظورم بچست
گفت میده من خواب دیدم برات
الان اون پول اندازه بهشت برام قشنگه میخوام باهاش طلا بخرم تاابد نگاش کنم به همه بگم ببینید بابام خریده برام آخه بابام هیچوقت دستش نرسید برام چیز گرون بخره جهازمم شوهرم خرید
انقدر گریه کردم چشام قد موش شد من فک نمیکردم انقدر قدر محبتامونو بدونن من فکر میکردم هنوز اونا باارزش ترن
یه حالیم انگار دنیارو دارم