چرا بارداری های من این قدر مضخرفه
ناشکری نمی کنم جونمم میدم براش منتظر دیدن چشمای قشنگشم ولی چرا خدا به منی که نمی خوام میده بعد این همه ادم و منتظر می زاره
بچه ی سوممه اولیم سی هفته اومد دومی سی و چهار دومی الان ۲۲ماهشه
مادر ندارم خواهر ندارم زن بابام هست میاد نه که نیاد ولی نه همیشه و منم نمی تونم گله کنم مادرم که نیست وظیفه ای نداره گردنم
مادرشوهر دارم خواهرشوهر دارم جاری دارم نمیان اصلا
شوهرم هر وقت خونس نمی زاره بلند شم ولی نمیشه بمونه خونه که سرکار باید بره
موندم چه کنم نگاه خونه می کنم غصه می خورم
کارام رو هم جمع میشه به بچه هام نمی تونم برسم یکم سرپا میشم درد میگیرتم می ترسم خیلی خیلی زیاد از تصور دوباره داشتن نوزاد نارس
امیدی ندارم به سروقت اومدنش ولی حداقل تا ۳۴برسه
چی میشه ۳۸بیاد دستگاه نره