اولا یه گربه میومد تو حیاطشون خیلییی وحشی بود ،ولی خب ازونجایی که من عاشق گربه هام همیشههه بهش غذا میدادم وقتایی که خونه مامان جونم اینا بودم،،،،دیگه گذشت دیدیم خیلی نمیاد،یهو دست چارتا بچه گربه رو گرفت اومد دیگه کلااا اینجا ساکن شدن🥲🥲😂✨
منم که دیگه صب تا شبم داشتم برا اینا غذا درست میکردم،من آدمیم که خودم از گشنگی بمیرمم پا نمیشم یه لقمه نون پنیر برا خودم بگیرم،ولی خب اینارو جونمم براشون میدممم
از وقتی اومدن مامانجونم دیگه کلا افسرده نیست،از بس که اینا خنگ بازی درمیارن مامانحونم نگاشون میکنه بهشون میخنده،،،انقددد باحالنننن،ماشالا ماشالااا
همه پولاشونو خرج اینا میکنن،انقد براشون اسباب بازی گرفتننن انقد غذاهای خوب براشون میگیرن که دیگه دارم حسودی میکنم بهشونننن🦥🥲😂✨
ولی خب بدیش اینه که من میام اینجا کلا درسو مشقو ول میکنم میچسبم به اینا...نمره هام خیلی افت میکنه بخدا😂😂
یه راه بدین که انقد بهشون نچسبم یکم به درسم برسممم
(نمیتونم نیام خونه مامانجونم اینا)