کاری به تاپیکای اینجا ندارمچندوقت
پیش دوستم مراسمنامزدی و عقد و اینا بودش
پسره خب خیلی اصرار کرده شوهرتم و محرم و این داستانا دوست منم ب من گفت چیکار کنم قبول کنم یا نه منم گفتم مندخالتنمیکنم
خودت میدونی اون شوهرت باهم حرف بزنین حلشکنین
میگفت باهم میرفتن بیرون یا جایی رابطه داشتن چندبار
دیروز زنگ زده بود خوشبحالت شوهر نکردیو و کم عقلی کردم و گفتمچیشده ؟
میگفت شوهرش که عقد بودن گفته تو پر نیستی چاق شو سینه هات کوچیکه فلان فلان جات فلان رنگیه خوشم نمیاد زار زار گریه میکرد
مگه همه کامل و خوشگلن؟مگه همه بی عقب و نقصن هیشکی مطمعن باشید بدون اینعمل و اینا بی عیب نیست
منم میترسم فردا پسفردا شوهر کردم قضاوتمکنه
دوستمم گفته پس برو دنیال یکی دیگه اونمگفته
ب خودم مربوطه
دوستم گفته تو دختر بودنم گرفتی گفته شوهرت بودم خوب کردم هر گ و هی میخوای بخور
آقا منمیترسم از همچین رفتارهایی تو ازدواج چون قبل نامزدی و عقد پسره خیلی خوب بود رفتارش من خودم پیش دوستم بودممیدیدم