بعضی وقتا یهو یه جایی یاد خاطرات بچگیم میوفتم
یبار یادم نمیاد مادرم بغلم کرده بوده بوسم کرده باشه چقد کتکم میزد نمیدونم چرا همیشه داداشمو بیشتر از من دوست داشت.
صبح تا شب کتکم میزد میگفت اگه بابات بگی بازم میزنمت.
یادمه سرما خوده بودم یه چیز بد مزه درست کرده بود شیر و پیاز و سیر باهم من از شدت بوی بدش عوق میزدم سر اون کلی کتکم زد چاقول بزرگ گذاشت روی گلوم
یادمه
سینه هام تازه داشت در میومد خیلی درد داشتم نمیدونم سر چی بود سینه هامو گرفت فشار داد جونم در اومد.
پامو یبار گاز گرفتم تا چند سال جاش مونده بود.
😭😭😭😭چرا انقد منو میزد مشکلش با من چی بود مادرم تو این دنیا بیشتر از هرکس دیگه ایی عذابم داد چه لفظی چه جسمی
من خودم الان ی مادرم اصلا نمیتونم با بچم مثل مادرم رفتار کنم.
همیشه برام سواله چرا مادرم تمام عقده هایی که داشت باید با کتک زدن من خالی میکرد خدا از سر تقصیرراتش بگذره چون کتکای وحشت ناکی بهم میزد😔😔😔😭😭😭از درون مثل یه بچه ایی ام که تو یه خیابون تک و تنهاس مادرش ولش کرده داره گریه میکنه.