مگه من گفتم کسی برام تصمیم بگیره اون خواستگارا ک اومدن هیچ میدونی خواهر من چقد اصرار ب این موضوع داشت .بعدها از طریق ی آشنای مطمئن فهمیدیم پسره سابقه اعتیاد داشته کمپی بوده من عکسشو ک دیدم ب مامانم گفتم این مشکوکه افتضاح زیر چشاش سیاه و گود بود لاغر و استخوانی .
برگشتم به خواهرم الان خیالت راحت شد دیگه اصرار نمیکنی
دو فردای دیگه اگه همون آدم معتاد روانی بلایی سرم بیاره میتونی سرتو ب عنوان خواهر راحت رو بالشت بزاری . اون موقع دیگه حق نداری برای من دلسوزی کنی
یا اون رفیق همسرت که مرد به این گندگی هنوز هیچی از خودش نداره نه کار درست حسابی نه ماشین . اصلا خونه هم نمیخوام کار نون و آب داری داره که دلم خوش باشه با دلاری ک روز به روز کمر شکن تر میشه آرزوی همه چیو تو دلم بسوزونم شرمنده بچم باشم تو میای جواب میدی
خوده خواهر من خواستگارای یکی از یکی بیست تر داشت
دارم میگم بیست اما این رو همشون به دلیل نخواستن و دلشو نگرفته رو همشون عیبی میذاشت بعد آخرش با یک خواستگار سنتی ازدواج کرد همسایه عموم اینا بودن شبیه واسطه و آشنا بود اینا معرفی شدن به هم هم دومادمون خوب هم خونه هم ماشین هم کارشو داشت هم زحمتکش هم آدم درست و و هم تیپ و ظاهرش به دل خواهرم نشست.
برگشتم بهش گفتم تو این موارد ها رو تو شوهرت دیدی خب منم بودم اوکی میدادم کیی بدش میاد . بعد الان ب من میگی تو سخت پسندی تو سخت گیری .
بهش گفتم از نظرت اگه من با سن کمم برم یه معتاد چهل ساله لشی رو از خشک کنم سخت پسند نیستم اما اگه ی آدم درست رو برای زندگیم انتخاب کنم میشم سخت پسند
بخدا اعصابمو خورد کرده با این حرفاش با اینکه خواهرم از من بزرگتره اما درک فهمیدن اینا رو نداره منم دلم پر بود برات حرف زدم