اوایل بارداری تا چتد ماه هوس ماکارونی میکردم
حالم انقدر بد میشد که نمیتونستم خودم بپزم و بخورم
هر بارم از شوهرم میخواستم یه بامبولی در میاورد و دعواهای بزرگی میکردیم در حدی که با زن حانله تا سه چهار هفته حرف نمیزد
نهایتا یه شب به هر ضرب و زوری بود با بدبختی پختمش
که فرداش برای ناهار بخورم
شوهرمم شب از ماگارونیه خورده بود در قابلمه رو نذاشته بود تا صبح همونجوری درباز روی اجاق مونده بود خراب شده بود
دیگه انقدر این داستانا سر این غذا تکرار شد که واقعا ماکارونی میبینم حالم بد میشه
حالا زایمان کردم شوهرم رفته برام ماکارونی خریده همونجوری مونده روی میز دلم میخواد بریزمش آشغالی حتی دیدنشم بهم فشار میاره
نمیدونم چرا😞
نه میتکنم بخورم نه میتونم بریزمش دور چون شوهرم میبینه باز یه دعوای دیگه میشه