هفته ای یکی دوبار بار تماس میگیریم باهم
ماهی دوبار گاهی هم یکبار صبح تا غروب میریم خونشون، دو ساعتی فاصله داریم
اوایل هفته اییکبار زنگ میزدم
بعد که جلوتر رفتیم دیدم به همه زنگ میزنه خودش به جز ما
یعنی به ما میگفت شماره تونو بلد نیستم
در صورتیکه براش تنظیم کردیم دو رو مثلا بگیره ما هستیم
دیگه منم نزدم
حتی پسرم بیمارستان بستری شد زنگ نزد حالشو بپرسه
چند ساله زنگ نمیزنم اصلا بهش و همسرم هم هی باید بگم زنگ بزن مامانت زنگ بزن ...
فقط سالی یکبار میریم خونشون چون دوریم خیلی
والا من نمی فهمم دقیقا مادر شوهرم چی از من می خواد همون کار رو بکنم
چون اولا خیلی چیزا رو خودش و دختراش دوست ندارن من بدونم .بیشتر وقتا یک جور دعوت می کنه من نمی فهمم دعوتم یانه احساس می کنم می خواد تعارف کنه بگه من گفتم تو نخواستی بیای
بیشتر دوست دارم برم هر از گاهی یک سر خونه اشون شام و ناهار هم نخواستم فقط نگن نیومدی
ماهی یکبار اگه زیاد زنگ بزنم ماهی یکی دوبار دیدنشون میرم یا بهم گفتن بیا رفتم یا مناسبتی بوده بم سر کوچولو زدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
