طناب سیارو با کلی لباس تو هال چسپونده بودم به پنجره پنجره هم باز بود بعد طنابو آوردم اونور پنجره رو بستم یه صدایی شنیدم دیدم گربه قبلش اومده داخل بیرونش کردم چندشم شد باز بایدلباسارو بشورم خسته شدم کاش زودتر از اینجا بریم از دست گربه ها و فلانو فلان
کسی خداروشکر چیزی نگفته و هیچکس لحنش بد نبوده. هرکس نظر خودشو گفته. غیرتی نشدند که بی جهت. و واقعیت ...
دوست دارم نشورم و بر این حس مزخرف غلبه کنم میترسم تا آخر بدنم مور مور شه چون تو حالت عادی بخاطر بچههمش باید لباس بشورماونم با کهنه شوی کوچیکچندبارچندبار باید لباس بندازی آب کشی کنی خودت همه جا نمیشه