تضادهای جهان سرمایهداری بهویژه طی بحران جهانی سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۴ — که مهلکترین بحران از تاریخ سرمایهداری بود — تشدید میشد. این بحران در ایالات متحده آمریکا آغاز شد و به سایر کشورهای سرمایهداری سرایت کرد. تا سال ۱۹۳۳، میزان تولید صنعتی در آمریکا و بریتانیای کبیر، آلمان و فرانسه به ترتیب به ۶۵٪، ۸۶٪، ۶۶٪ و ۷۷٪ سطح پیش از بحران تقلیل یافت. تجارت جهانی با ۶۵٪ کاهش روبرو شد و بیکاری گستردهای عارض گشت. تعداد بیکاران در آمریکا به ۱۳ میلیون نفر و در بریتانیای کبیر به ۳ میلیون نفر رسید.
این آمار و ارقام حکایت از بحران عمیق و بیسابقهای داشت که در نظام جهانی سرمایهداری به وقوع پیوسته بود و این نظام را تهدید میکرد. در این میان، قدرتهای استعمارگر برای پوشش دادن به بحران، به سیاست توسعهطلبی روی آوردند. از آن جمله، در سال ۱۹۳۱ ژاپن به منطقه منچوری چین حمله کرد و برای مقابله با منافع سرمایهداری رقیب — آمریکا و انگلیس — خشونت و قهر را پیشه کرد و بدین ترتیب کانون جدیدی از تنش در خاور دور به وجود آمد.
یک نویسنده و تاریخنگار روسی در این باره مینویسد: «در میان کشورهای اروپایی، آلمان بیش از همه زیر بار بیکاری شدید و گسترده کمر خم کرده بود. همچنین، سقوط سطح زندگی تودههای اقتصادی را به یک بحران سیاسی کشاند. به این ترتیب، نازیهای آلمان توانستند از این بحران استفاده کنند و از ژانویه سال ۱۹۳۰ موفق شدند حکومت را در آلمان به دست گیرند و حکومت به دست شرورترین و متعصبترین نوع بشر افتاد.»
هیتلر در کتابش مینویسد: «این ایده ممکن است نقشهای تخیلی به نظر برسد، اما باید اول و پیش از همه به رسمیت شناخته شود و مسأله با بیطرفی از بین برود.»
مرتبط با این اسناد، تنشهای کنونی در قلب اروپا به وجود آمد و جهان هر لحظه به سوی جنگی خانمانسوز پیش میرفت. طبلهای جنگافروزی و مشوقهای آن از هر زمانی بیشتر به گوش میرسید. اما وقوع جنگ اجتنابناپذیر مینمود. این تحولات در چشمانداز شوروی نیز تأثیر داشت. در کنگره هفدهم حزب کمونیست شوروی اعلام کرد: «تحلیل موقعیت نشان میدهد که جنگ امپریالیستی در جریان است و قابل پیشبینی است. ناسیونالسوسیالیستها (نازیها) در آلمان خود را برای جنگ آماده میکنند و این بدان معناست که بحران میتواند به تنشهای بیشتری بینجامد.»
در این میان، شوروی و آلمان سعی کردند با انعقاد پیمانهایی، خطر را از رقیب خود دفع کنند. جالب آنکه بعد از پایان جنگ معلوم شد که روسها چقدر به حضور و نفوذ در اروپای شرقی علاقه داشتند.
با تصویر اوضاع، صفبندی نیروهای سیاسی و نظامی پیش از جنگ، این سؤال را پیش میکشد که چرا جامعه جهانی اقدامی عاجل برای جلوگیری از این جنگ به عمل نیاورد؟ پاسخ به این سؤال با تشریح علمی وضعیت حکومتهای کشورهای درگیر و متحدین قابل بررسی است.
کشورهای سرمایهداری اروپا هر چه بیشتر به دشمنی با یکدیگر پرداخته و سعی در گسترش قلمرو خود داشتند. رقابتهای اقتصادی فرانسه و آلمان به ترتیب در عرصه تجارت، دستیابی به منابع انرژی، نفوذ در ماورای بحار و گسترش سلطه خود بر کشورهای مستعمره شدت یافت. در حالی که امپراتوری اتریش-مجارستان و روسیه تلاش میکردند بر کشورهای شبهجزیره بالکان در جنوب شرقی اروپا مسلط شوند.
رقابتهای نظامی بین آلمان و امپراتوری بریتانیا از یک سو، و روسیه و فرانسه از سوی دیگر، به تشکیل اتحادهای نظامی قدرتمند و رقابت تسلیحاتی — بهویژه در جنگافزارهای دریایی — انجامید و به این تنشها شدت بخشید. در سالهای ۱۹۱۲-۱۹۱۳ با بروز شدن ضعف امپراتوری عثمانی در جنگهای بالکان، رقابت برای تقسیم اراضی آن اوج گرفت. کنترل تنگههای استراتژیک در منطقه، در سال ۱۹۱۴ دشمنیها در اروپا را به اوج رساند و اوضاع سیاسی به شدت رو به وخامت گذاشته بود. اگرچه عدّهای در آن زمان عقیده داشتند جنگ در این شرایط اجتنابناپذیر است. می*اختیار بود، ولی آزمایشی. طرح کشورهای استعمارگر، نتیجهای جز جنگ نداشت. اما زمانی که اختلاف بین اعضایش شدت گرفت، در شیب جریان، سوال سال ۱۹۱۲ مطرح شد: سربازان در طرف مقابل، به بازگشت سلامی درستانه سرافرازانه به یکدیگر اقدام کردند. از آن هنگام، روز بعد نیز سربازان در بیش از دو سوم خطوط، این اتاق بین را رعایت کردند. تمامی انتشارها متوقف شد.**زندگی کلی با همه احساسات در زندگی سربازان، برای گفتگو یا تبادل سیگار و برخی چیزهای دیگر، از سنگرهایشان خارج شدند. در منطقه بلوک استخراج در جنوب «ایروس» بلژیک، بین اعضای لشکر «رویال ساکسون» آلمان و سربازان منطبق کماستان «اسکاتلند»، یک بازی فوتبال برگزار شد که با امتیاز ۳-۰ به پایان رسید. در برخی جاها، اتاق بین برای حدود یک هفته ادامه یافت. اما بعداً به سربازان در دو طرف دستور داده شد که این گونه روابط را قطع کنند. در سال بعد تأکید شد که به کسانی که بخواهند این عمل را تکرار کنند، ترفیع داده نخواهد شد.