دیروز شوهرم مادر شوهرم برده بود دکتر، منم دخترم کوچیکه و مریضه، بعد ساعت 7 غروب شوهرم زنگ زد بهم گفت شام بذار ما داریم میایم منم نگو گوشیو هنوز قطع نکردم پسرم گفت چی میگه گفتم دستور داده، همین دو کلمه رو که گفتم فهمیدم که تماس هنوز قطع نشده و از شانس گوهم از اون رم شوهرم گوشی رو به مانیتور ماشین وصل کرده بوده و قشنگ مادرشورمم صدامو میشنیده🙈😩
خلاصه اومدن شامو خوردن رفتن بعدش شوهرم گفت چرا اونجوری گفتی منم زدم زیرش گفتم من اونجوری نگفتم اصلا با تو نبودم من داشتم با پسرمون بحث میکردم و به اون داشتم میگفتم دستور داری میدی، دیگه نمیدونم باور کرد یا نه، ولی از مادرشوهرم خیلی خجالت میکشم نمیدونم چجوری تو روش نگا کنم😔