اینقد بچه داری و خونه داری کردم خستم
اینقد بی توجهی و بی مهری دیدم کم اوردم
صبی واسه شوخر صبحونه اماده کردم داشت کوفت میکرد من رفتم راه پله و دم در و حموم و دستشویی رو شستم گوشتمم رو گاز بود منو ک دید گفت نون ریخته رو فرش جارو بزن گفتم میدونم اول صبحونه بچه رو بدم بعد داشتم صبحونه میدادم ب بچه برمیگرده بهم میگه اخه تو کی تمیز کردی کی مثل زن مردم دنبال زندگی بودی
منم فشار رومه
پسرم اذیت میکرد همه چیزو بهم ریخت منم سرش داد زدم ب زور خوابوندمش
منو ک هیشکی نمیخواد کاش حداقل بمیرم ی دنیا راحت بشن