تو یه موقعیتی کهمنو شوهرم توش گیر کرده بودیم محل سگ به مانداد
انقد گریه کردم گفتم بهتوناحتیاج دارم تنهامفشار رومونه ولی نگاهمنکرد.گف حالا میرم دنبال زندگی خودم کاری داشتین بزنگین من دعا میکنمبراتون.
بعد بخدا منو شوهرمتو بدترین موقعیت ولون کردن و رفتن.بخدا بخدا فقط در حد نگهداری و اینا بود.فقط تنها نبودن خونه مون.ن پولی ن کمک زیادی.تازه هرورزم بهترین غدا باز بزاری جلوشون.
الان دقیقا همونمشکل براش پیش اومده.من همونموقع ک ولمون کرد ب شوهرمگفتم من دیگه براممردن اینا.ازشونجلوم چیزی نگی.
الان ب من ک روش نشده بگه.کمکمیخام.شوهرمفرستاده اونممیترسه مستقیم بگه چون دید چقد اذیت شدم.انقد گریه کردم.ولی توجهی نکردن.
هی دوسه روزه میگه میتونی اینکارو کنی اگهمیتونی بگو بهشونبگم.مثلا در حد ی انجامکار کوچیک.ولی اصلا دلم راصی نمیشه