نمیدونستم اینقدر زبون دارم
هدنرسمون اذیتم میکرد کارمون کشید دفتر پرستاری
همه چی ک تو دلم بود رو گفتم
جلو رو خودش
جوری کل دفتر پرستاری فرداش اومدن برا راند مدیریتی
چنان کردم دیگ جرات نداره تو بخش بهم گیر بده
آفرین به شهامتت
افرین بهت افتخار میکنم حقتو بگیر
درود
افرین چقدر خوشم میاد از دخترای با شهامت .منم امروز تو نوبت بانک دعوام شد و احساس شجاعت کردم کلی ادم تو نوبت هستن بعد دوتا از کارمندهای بانک با مشتریشون نشسته بودن به خنده طرف یه لحظه یه دکمه کیبورد میزد بعد ده دقیقه میخندید منم داد زدم لااقل در حین خنده کار مردمم انجام بده و حق الناس نکن بعد منم چند نفر جرات کردن اعتراض کنن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
43 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
