پسره: سلام شب بخیر
جالبه برام که فکر نمیکنی با این رفتارت ممکنه چه اتفاقایی بیفته
من هیچ علاقه ای به آزار و اذیت و بهم زدن آرامش خانواده بهارو ندارم
لطف کن و همونجوری که من ارتباطمو با شما به صفر رسوندم همین کارو بکنی
دوستم:
سلام خوبی؟
من برای خواسته هام هرکاری لازم باشه انجام میدم
پسره:
خواسته ت غیر منطقیه
مثل اینکه بخوای خودتو آتیش بزنی
از من بخوای اتیشو برات روشن کنم
دوستم:
خب زندگی من مگه نیست؟
من واسم مهم نیست
هر سختیی که باشه به جون میخرم
خودم قبول میکنم
هیچوقتم قرار نیست کسی بابتش تورو مقصر بدونه
پسره:
واقعا فکر نمیکنی من بیشتر شبیه آدمای روانی و افسردم تا کسی که تو تو ذهنت ساختی؟!
دوستم:
تو مردی
تو کسیی که پای عشق میمونه
وفاداره
پسره:
بهتر از من پیدا کن
دوستم:
نیست
من تو رو میخوام
پسره:
دلم نمیخواد دوباره دردسر برام بتراشی
تو مثل خواهر میمونی برای من
چرا فکر نمیکنی حیفی؟!
دوستم:
من خواهرت نیستم
یکم اجازه بده توی زندگیت باشم
من میتونم نظرتو عوض کنم
پسره:
آرامش منو بهم نریز
دوستم:
تو داری خودتو گول میزنی
تو آرامش نداری
نیاز داری یه تغییری به زندگیت بدی
فکر نمیکنی عزاداری کافیه
پسره:
فکر نمیکنی این چیزا شخصیه؟!
دوستم:
من میتونم
از پس همه چی برمیام
پسره:
این بحثو تموم کن
دوستم:
چیکار کنم بهم فکر کنی؟
ازت خواهش میکنمم
پسره:
منو برگردون به سه یا چهار سال قبل
دوستم:
بمیرم🥺
رفتن بهار برای هممون گرون تموم شد💔
پسره:
نمیخوام دردسر بسازی برام
نمیخوام ببینمت
دوستم:
من هیچوقت از خواسته هام دست نمیکشم