براش نوشتم : کاشکی بودی اینجا ؛ بد گرفته دلِ لاکردارم !
فرستاد
+ چشماتو ببند و خیال کن همونجام ؛ کنارت !
دستامو بیرمق رقصوندم رو کیبورد
- نه آخه !.. یه دردایی هست که هیچ جوره درمون نمیشه ؛ فقط باید خودتو جا کنی توی دو وجب آغوش یار و سر بذاری رو تالاپ تولوپِ بیقرارِ قلبش و چشم ببندی و بو بکشی عطر تنشو که یادت بره چه زخمی کجای دلت بود که فراموش کنی دردت چی بود ؛ که آروم و قرار بگیری بالاخره . .
یه وقتایی باید باشی !
اونقدری واقعی که یادم بره غیر واقعیه همه چیز ؛ غیر از عشق ، غیر از تو ، غیر از بودنت
آخه اینجوری که نمیشه ؛
این همه دور ، این همه بیهم ..
میگم یعنی کاشکی ؛ کاشکی اینجا بودی ، بد گرفته دلِ لاکردارم !
پیامش جا خوش کرد رو صفحه
+ چی داری تایپ میکنی دو ساعته ؟!
پاك کردم هرچی که بودُ ؛ نوشتم - هیچی !
چشمامو بستم که خیال کنم همین جایی ،
همین کنارِ خودم ؛ که دیگه نه دردی هست ،
نه دوریای ، نه خیالِ تا همیشه باطلی!(:🤎