ازدست شوهرم خیلی بی خیاله پونزده سال سرکاررسمیه ده سالش من توزندگیش بودم اوایل ازدواجمون هیچ پس اندازی نداشت حتی لباس درست درمون تنش نبود ملشین نداشت خونه نداشت هیچی بابدبختی اونقد بردمش زیر قسط وام تونستیم یه ماشین ویه خونه مسکن مهر بخریم میدونی کجاش زور داره اینکه برادرشوهرم چهارساله سرکاره به سرعت پیشرفت کرد اونم بازرنگی مثلا پول از برادرشوهرمجردم گرفت طبقه بالارو ساخت بعددوسال پدرشوهرم بازنشسته شدبجاش قرضشو پس داد حالا بعد سه سال همون خونه رو فروخت به همون برادرشوهرم الان توی یه منطقه بهتر یه واحدخریدن زنش تونست توی این چندسال کلی طلا پس انداز کنه الان من بااینکه شوهرم حقوق ثابتش دوبرابراوناست ویه شغل دیگه هم داره نمیتونیم مسکن مهرو بفروشیم یجابهتربخریم شوهرم مرد معامله نیست به زورمن میره تاپای معامله روز بعد شل میشه میکشه کنار دوباره تاچندماه دیگه اصلا بفکرنمیوفته که باید خونه بخره دوباره من بزور قهر دعوا میکشونمش بنگاه دوباره همون مساله حتی دیوارتوی گوشی هم نگاه نمیکنه دنبال خونه بگرده فقط فقط تمام فک وذکرش پی فوتباله دائم توگوشی پیگیره ببینه کدوم بازیکن عطسه کرد تمام جزییاتو میدونه
الان پدرشوهرم زمین کشاورزی داره شوهرمن یبار ازشون استفاده نکررده همش اونا به نوبت میکارن استفاده میکنن من هرچی میگم پس کی نوبت تو میشه توهم یسال بگو من میخوام بکارم انگار گیجه خنگه نمیفهمه