مرسی که اجازه دادی حالا داداشم شبا که خانومش خونه نیس بره پیش مادرم
ولی دیگه چند سال گذشته و مادرم عادت کرده،دیگه نمیخواد دوهوا بشه
دو روز دیگه باز بامبول در بیارن که نباید شبا بری پیش مادرت
اونموقع که شبا میرفتن پیش مامانم ، من هر از گاهی میرفتم پیشش و یه هفته ده روز میموندم ۴ ساعت باهاش فاصله دارم وگرنه همون قدر هم لازم نبود برن پیشش
حالا سالها گذشته و مادرم عادت کرده،هممون عادت خواهیم کرد
دلم فقط از این میسوزه که مادرم تو سن جوانی تنها شد