یاد این افتادم که دوران متاهلی با مادرشوهر میرفتیم باغ، یه قسمتش توتها میفتاد روی جاده که دم در ورودی خونه باغ خودمون بود. قشنگ تمیز کرده بودیم روزی دو بار جارو میزدیم با سیمان و ماسه اینا درست کرده بودیم اون قسمت هم با سنگ و تنه ی درخت جدا کرده بودیم ماشین نیاد.
یه بار رفتیم دیدیم یه ماشین پیکان رفته همه توتها رو له کرده ، بار اولش نبود و گفته بودیم به صاحب ماشین اون ور تر پارک کن، مادرشوهر عصبانی شد ، یه کم رفت عقب جفت پا رفت توی در صندلی عقب ماشین ، دو بار هم انجام داد ، قشنننننگ در ماشین رفت تو 🥴🥴🤣🤣🤣 عصری یارو برگشت اومد سوار ماشینش شه دید چه بلایی سرش اومده هی نگاه قسمت تو رفته ی ماشین میکرد نگاه ما میکرد جرات هم نمیکرد چیزی بگه 🥴🤣🤣
از اون روز دیگه صد متر اون طرفتر پارک میکرد