واقعا خاک عالم برسرم بخاطراینکه کوتاه اومدم
که تو یه خیابون زندگی کنیم و همسایه باشیم
ما خونمون نیمه ساز بود تقریبا میشه گفت
و چسپیده به خونه ی برادرشوهرم
من گفتم بالکن رو به جلو بنداز
نه پشت که بالکن ما و برادرشوهرم جفت هم باشه البته خدایی بخاطر این نبودم دوس داشتم بالکنم رو به حیاط باشه
امروز شوهرم داشت بهش پیام میداد منم پیشش بودم یهو دیدم گفت بالکن رو بنداز عقب
بعد یهراه بنداز که دوتا بالکن بهم وصل بشن ما ازش استفاده کنیم😐😐😐😐😐😐😐😐 وا اصلا تاحالا نشنیده بودم چنین چیزی مگه میشه پل بزنی بالکنارو وصل کنی که تو بییای تو بالکن من استفاده کنی
بالکن خودش کوچیکه
و فهمیدم خیلیم حسودن از وقتی ماشین گرفتیم تغییر کردن
دیروزم داشت به شوهرم میگفت خونرو کوچیک کن بالکنتو بزرگ کن😕 منم گفتم نه من دوس ندارم منو اصلا ادم حساب نکرد حرفمو نشنیده گرفت.باز جاریمم همینارو تکرار میکرد😒😒
شوهرم این کارو نمیکنه اینطوریه که میگه باشه ولی کاری من میگم رو میکنه ولی عصبی شدم
اینا میخوان دخالت کنن تو زندگیمون
از طرفیم دیکه نمیتونم خونمو ول کنم برم یجایه دیگه اونم خونه ای باب میل خودم همچیشو داریم میسازیم
میخوام بی اهمیتشون کنم خیلی احترامشون کردم پرو شدن
باورتون میشه سوار ماشین میشیم بااخم نگامون میکنن اینکار حقشون رو خوردیم😕خداروشکر ارث میراثیم نبود هرچی بوده تلاش شوهرم بود