بچه ها اول اینو بگم که من با خانواده مادریم به شدت مشکل دارم یه مشت آدم لجن و کثافت هستند که حتی تو روزای عروسیم با حسودیهاشون زندگی منو بهم ریختن
حالا چند ماه پیش عروسی یکی از فامیل های دور بود من به مامانم گفتم عروسی نمیام چون نمیخوام تو جمع اونا باشم و مامانمم که درکی از شدت بی شرفی فامیلاش و فشاری که رو من میاد نداره شروع کرد دعوا کرد که نه باید بیای ما چیکارت کردیم و من پشت تلفن فشار عصبی شدیدی تجربه کردم ....
و من سر همین موضوع پشت تلفن با مامانم دعوای شدیدی کردم ( شوهرم خونه نبود )
از اون موقع ۴ ماه میگذره من با این دعوا شدیدا روانم بهم ریخته برای اولین بار توی زندگیم دچار پانیک میشم وقتی تنهام قلبم شروع به تپش شدید میکنه نفسم بالا نمیاد رنگم قرمز میشه عرق میکنم دوست دارم درو باز کنم از خونم فرار کنم به زور آروم میشم ، یاد اذیت ها و تهمت هایی که زن دایی خرابم بهم زد میافتم چهره خالم میاد جلو چشم و واقعا حالم بد میشه
هیچ کدوم اینارم نمیتونم به شوهرم بگم چون نمیخوام به شدت داغون بودن خانوادم و اتفاقی که افتاده پی ببره پیش روانپزشک هم نمیتونم برم و دارو بخورم
چیکار کنم ؟ 😔