من الان توی اون حالم
بعد یه سال با شوهرم رفتیم سفر دو تایی
اونم بنده خدا بهترین جا رو برام گرفت
من از قبل سفر عصبی بودم، چون اولین مسافرت دو نفرمون بود همه مسئولیتا گردن من بود، شوهرم فقط وسایلو خرید اورد
نزدیک پریودمم هست دیگه بدتر
خلاصه راه افتادیم رفتیم، قرار بود امروز برگردیم خیر سرمون
ولی پریشب سر یه غذا در حد یه ربع به شوهرم توپیدم، اونم قهر کرد، حقم داشت، من از اول سفر عصبی بودم اون هیچی نمیگفت
دیروز صبح هم من دیدم قیافه گرفته سمتش نرفتم، گفت بریم بیرون من گفتم با این قیافه گرفتنت جایی نمیام، خیلی عصبی شد و رفت طبقه بالا انقدر پا میکوبیدا
منم پایین توی سکوت نشستم
یکی دو بار اومد پایین و رفت تا اینکه یهو بعدازظهر گفت پاشو جمع کن بریم، منم با گریه همه چیزو جمع کردم و اومدیم
از دیروز توی راه گریه کردم تا امروز که انقدر الکی سفرمون خراب شد، پولمون هدر رفت
دیگه حداقل تا سال بعدم هیچ جا نمیریم
همش بغض دارم گریم میگیره
اگه میخاید سرزنشم کنید چیزی نگید