ببین منم دختر آخر بودم و در اختیار بچه های خواهر و برادر
واسه همین سخت با ازدواجمون کنار میان فکر میکنن تا آخر باید به همون منوال قبل باشه
منم بچه خواهرم شبانه روز خونمون بود تا اینکه همسرم گفت من دیگه دارن حسادت میکنم!!!! منم کمتر رو دادم حالا فقط با دعوت میادش
باید سفت برخورد کنی عادی مهربون و سفت
همون موقع بگو منم دلم واست تنگ شده و از دوریت ناراحتم ولی شرایط زندگی آدم عوض میشه
ببین دختر من الآن ۱۰ سالشه از وقتی زبون باز کرده میگه دلم میخواد یه شب خونه خاله بمونم هنوووووز خواهرم دعوتش نکرده!!!!
اینو گفتم که بدونی واسه کسایی دل نسوزونی و زندگیت را به باد بدی که در آینده حتی واسه ت وقت ندارن
الآن فقط میخوان کارای بچه هاشون به خوبی و خوشی بگذره ولی بعد که شما بچه دار بشی میگن یکی که چیزی نیس ما دو تا داریم دستمون بنده و ....
اول و اخر همسرت زندگیته واسه بقیه نذار بینتون سرد بشه
هروقت همسرت نبود همه چیز روبراه بود خودت دلت خواست یه سراغی از بقیه بگیر