بچه ها امروز بیرون بودیم
میخواستیم بریم فرودگاه کار داشتیم ناهار خونه برادر شوهرم خوردیم خانوم همسایه برادر شوهرم ک رفیق جاریم میشه اونجا بود فمیدن بعد ناهار میریم اونجا کار داریم گفتن ک همسر منم ببرید اونجا پرواز داره گفتیم اوک منو همسرم زود تر رفتیم داخل ماشین منتظر آقا بودیم
یه آقای ۴۰ ساله بودن ک همسرم بهم گفت برو عقب بشین زشته فرهنگ نداری
حتی اون اقاعه گفتن ک زشته چرا زن بره پشت دوتا مرد
گفتش ک ن بابد بره عقب شما بزرگ ترید
کلا ۳ نفر بودیم تو کل راه اقاعه سرزنششش کرد
و نگه داشت ک من برم جلو اما من هرکاری کردن نرفتم