دیشب ب نامزدم ساعت ۶ غروب تا ۱۰ زنگ زدم ج نداد
ساعت ۱۰ نیم بود بهم زنگ زد گفت خونه بودم گوشیم فقط یه بار زنگ خورده تازه دیدم بعدم خالمو از خونمون بردم تا خونش دارم الان برمیگردم بعد من یه حسی داشتم انگار دروغ داره میگه ۱۰ بار پرسیدم خب دیگه کجا رفتی گفت هیجا
خلاصه امروز دخترخالمو دیدم که با رفیق نامزدم دوسته
نامزدم و دید گفت دیشب گوشیت درست شد؟
گفتم دیشب کجا؟ گفت دیشب پیش فلانی بود دیگ(دوس پسر دخترخالم که دوسته نامزدمع)
بهش گفتم چرا بهم نگفتی من ۱۰ بار پرسیدم گفت مهم نبود اخه چیو بگم رفتم سریع برگشتم نیم ساعته ساعت ۷ اومدم خونه
بعد رفیقش اومد من با شوخی خنده گفتم ساعت چند از پیش تو برگشت گفت ۱۰ ۱۰ نیم 😐
بعد گفتم بهش پ چرا میگی ۷ اومدم خونه گف نه حالا تا ۱۰ هم نبودو فلان هرچی من میگم اقا تو تا صبح بمون فقط چرا پنهون کردی تو که ریز ب ریز روزتو میگی بهم
هی حرف خودشو زد ب
عدم من ناراحت شدم گفتم چرا باید از دخترخالم بشنوم اینو دیگه اومدم خونه
اونم دست پیشو گرفت ک این چه حرکتیه ینی چی چرا اینطوری میکنی، درصورتی که من خیلی عادی داشتم باهاش صحبت میکردم
واقعا حق با کیه؟
تو که همه چیو میگی چرا اینو نگفتی ؟ینی چی ؟