خیلیا الان یادشون رفته که ۱۲ روز تو کشور چه خبر بود و چه جوون های دسته گلی شه.ید شدن ولی ما خانواده شهدا داریم زجر میکشیم .
جای خالی برادرم هیچ جوری پر نمیشه ،هیچوقت به نبودنش فکر هم نکرده بودم 😭
،خیال میکردم پدر و مادرم میمیرن بعد داداشم میاد از من و خواهرم دلجویی میکنه و دلداریمون میده ولی الان تنها کسی که نیست داداشمه 😭
افسردگی شدید گرفتم توان زندگی کردن ندارم ،هرکاری که میکنم یه غم بزرگ روی سینمه که خودم حسش میکنم ولی به چشم نمیاد .
انگار که یه وزنه ی هزار کیلویی انداختن دور گردنم و مجبورم با همون زندگی کنم و دنبال زندگی بدوام 😭
لحظه هایی هست که حاضرم هرکاری بکنم ولی فقط یه لحظه داداشمو ببینم یه بار دیگه بهم بگه خواهر یه بار دیگه سرم رو ببوسه 😭
دلتنگی امون رو بریده ولی هیچ کجای دنیا نمیتونم برم که ببینمش کاش میدونستم یه جای خیلی دوره که نمیتونم برم پیشش ولی واقعبت اینه که هیچ جا نیست،هیچ جای نیست که توش نفس بکشه یا راه بره ،صدای خنده اش هیچ جا نیست صدای حرف زدنش هیچ جا نیست 😭
هرچقدر دور بشم یا هرچقدر راه برم پیداش نمیکنم 😭
من اصلا آمادگی این غم بزرگ رو نداشتم دارم زیر فشارش له میشم و دیگه نمیخوام ادامه بدم کاش میشد منم میرفتم پیش داداشم 😭