واقعا چه خانواده هایی پیدا میشه
ببخشید یه کم طولانیه😁😁
مادرشوهرم هیچ رفت و امدی با خانوادهش نداره. ما تهرانیم ولی خانوادهش سمت خرم ابادن. طوری که حتی واسه عروسی ما هم دعوتشون نکرد هیچکدومو.
شوهرم قضیه دعواشونو تعریف کرد واسم شاخ دراوردم.
مادرشوهر من خیلی بی سرزبونه خانواده شوهرش میزنن تو سرش کلا اصلا نمیتونه جواب بده زبون نداره.🤦♀️
شوهرم میگه وقتی بچه بوده میرن خونه مامان مامانش بعد اون موقع مادرشوهرم سر برادرشوهرم حامله بوده (الان فکر کنم کلاس هشتم ایناس دقیق نمیدونم)
پدرشوهرم اینا رو میزاره اونجا میره اهواز واسه کار که از اونجا جنس اینا بیاره.
خانواده مادرشوهرم از پدرشوهرم بدشون میومد کلا سر همین خیلی عصبانی بودن🤦♀️
شوهر من هی اذیت میکرده یهو از روی این تراس (نیم طبقه) میوفته پایین روی گلدونای توی حیاط دستش میبره و گلدونا همه میشکنن. داییش یهو با کشبده اینو میزنه که چرا انقدر اذیت میکنی.
مادرشوهر من هم حامله بوده شروع میکنه داد و بیداد که واسه چی بچه رو میزنین به جای اینکه ببینین سالمه یا نه دستش بریده میگیری میزنیش. شوهرم بفهمه فلان میکنه و اینا... مامانشم پسردوست از اینا که میگن همه دخترام بمیرن یه تار مو از سر پسرم کم نشه🚶♀️😢
ورمیداره مادرشوهرم و شوهرم رو میندازه بیرون. اونا هم تو شهر دیگه اون زمون میمونن تو خیابون پدرشوهرم هم اهواز بوده.
دیگه مادرشوهرم میره بیمارستان دست شوهرمو بخیه کنن تا شب میمونن اونجا که پدرشوهرم برسه پیششون.
دیگه هم کلا تا الان باهاشون قهر میکنن.
😶🫠
وقتی شوهرم داشت تعریف میکرد اصن نمیتونستم باور کنم. اخه اصن لرا دختر دوستن... خرم ابادیا انقدر مهربونن که کسی رو از خونشون بیرون نمیکنن. کی میتونه با بچش ابن کارو کنه؟