اولا بگم سال آخر دبیرستانم، همکلاسی هام لقمه میارن مدرسه، صبحا قبل شروع اولین درس میخورن، طبیعتا مادرشون پیچیده براشون. امروز جلسه اولیا بود پدر بغل دستیم اومه بود واسش یه لقمه بزرگ آورده بود نون سنگک بوذ(هوس کردم)😭😂) درحالیکه پدرمادر من هیچکدوم زحمت ندادن حتی بیان جلسه
مامان من فقط تا چهار ابتدایی واسم لقمه میذاشت اونم هرروز غر میزد که صبح زود باور واسه تو فلان فلان شده لقمه درست کنم طوری که حالم از خودشو لقمه بهم میخورد زهرمارم میشد
خلاصه اینکه رومزه ترین روزمرگی های یه عده واسه بقیه حسرته 💔
الان من چهارروزه هیچی نخوردم مامانم حتی خبرنداره