من آخر هفته عروسی دعوت بودم چهارشنبه ای که گذشت
بعد مادرشوهرم شوهرمو پر کرده بود که چون مادرشوهر خواهرشوهرم مرده نباید برین شما عروسی
تو تایپیک های قبلیم هست
بعد شوهرم ازم پرسیده بود عروسی کیه من گفتم آخر هفته پنجشنبه اونم رفته بود به ننش گفته بود پنجشنبه میریم عروسی
(من فکر کردم پنجشنبه میگیرن احتمالا چون گفته بودن آخرهفته ولی چون تالارظرفیت نداشت چهارشنبه انداخته بودن )
دیگه چهارشنبه رفتیم اومدیم نمیدونم چرا شوهرم گزارش نداده بود رفتیم اومدیم احتمالا از ترس یا خجالت نگفته بود🤣🤣
پنج شنبه صبح مادرشوهرم زنگ زد (باهم قهریم و قطع رابطه ایم)
زنگ زد که آره فلانی دیشب خوابتو دیدم هواتو کردم امشب خونه ای بیایم سر بزنیم میخواست آمار بگیره عروسی میرم یا نه🤣🤣
منم گفتم آره بیاین خونه ایم ما
خدا شاهده پشت گوشی با خنده میگفت میایم آبجی اینا هم اینجان اوناهم بیان احتمالا 🤣🤣🤣