2777
2789

من آخر هفته عروسی دعوت بودم چهارشنبه ای که گذشت 

بعد مادرشوهرم شوهرمو پر کرده بود که چون مادرشوهر خواهرشوهرم مرده نباید برین شما عروسی 

تو تایپیک های قبلیم هست

بعد شوهرم ازم پرسیده بود عروسی کیه من گفتم آخر هفته پنجشنبه اونم رفته بود به ننش گفته بود پنجشنبه میریم عروسی 

(من فکر کردم پنجشنبه میگیرن احتمالا چون گفته بودن آخرهفته ولی چون تالارظرفیت نداشت چهارشنبه انداخته بودن )

دیگه چهارشنبه رفتیم اومدیم نمیدونم چرا شوهرم گزارش نداده بود رفتیم اومدیم احتمالا از ترس یا خجالت نگفته بود🤣🤣

پنج شنبه صبح مادرشوهرم زنگ زد (باهم قهریم و قطع رابطه ایم)

زنگ زد که آره فلانی دیشب  خوابتو دیدم هواتو کردم امشب خونه ای بیایم سر بزنیم میخواست آمار بگیره عروسی میرم یا نه🤣🤣

منم گفتم آره بیاین خونه ایم ما 

خدا شاهده پشت گوشی با خنده میگفت میایم آبجی اینا هم اینجان اوناهم بیان احتمالا 🤣🤣🤣

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بعد اینا شب که اومدن دیدم دامادشون تند تند معذرت خواهی میکنه که شرمنده شدم من کاش عروسی میرفتیم 

بنده خدا از خجالت قرمز شده بود 

مادرشوهرم به اونا گفته بود اینا نرفتن عروسی بجاش تورو دعوت کردن خونشون 

خواسته پاچه خواری داماد کنه🤣🤣🤣🤣🤣

منم گفتم نه بابا این چه حرفیه من عروسی رو که دیشب رفتم اومدیم

باز یذره هندونه زدم زیر بغل داماده گفتم شرمنده ما ختم و تشیع و هفتم اومدیم دیگه اگه کم کاری کردیم ببخشید اینا 

داماد بنده خدا دوساعت گفت خوب کاری کردین و فلان

خواهرشوهر و مادرشوهرم اون گوشه تند تند پچ پچ میکردن قرمز شده بودن آخر سرم شام خوردن مادرشوهرم گفت برم خونه سرم درد میکنه بخوابم قلبم درد میکنه 🤣🤣🤣

دلم خنک شد🤣

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز