خب اگه اینجوریه ماهم پدر ومادر وظیفه نداریم آقا بچه هامونو بزرگ کنیم بندازیمشون بهزیستی خیلی عالی میشه که سربار مانشن با منت غذا نخورن یعنی چی
من یک پسردارم ازهمین‌الان طوری زندگی کردم که ثانیه ای مجبورنباشم اویزون زندگی خودش وخانمش باشم_بچه های ماهم ادمن خوشی میخوان زندگی دارن چراباید۴روز دیگه وسط،گرفتاریهاوزندگی خودش وسط خوشیهاش دردوغمهای منو به دوش بکشه_متنفرم ازکلمه بچه بایدعصای دست پدرومادرش باشه ماچه گلی سرپدرومادرامون زدیم که بچه هامون بزنن_نکنین توروخدا بزارین بچه هاتون زندگیشون روبکنن نرین وسط زندگیشون
اگر قرار بیارنشون خونه بچه ها حرف شما حقه واقعا چون بقیه اعضای اون خونه گناهی نکردن ک باید تحمل کنن
ولی ی وقت هست پیر مرد پیر زن خودشن خونه دارن خب بچه ها نوبتی برن نگهداری کنن یا پرستار بیاد بهتره
خدا رحمتشون کنه ولی چه جالب از حرفاتون متوجه شدم طرف مادری رو خاله تون نگه داشتند حتی وقتی هم شوهرشون مریض شده، کسی نبوده (یعنی شما هم نه) کمک بده ایشون دیگه مجبور شدن بذارن سالمندان. طرف پدری رو هم عمو و زن عموتون.
کنجکاوم بدونم شما تو نگهداری کدوم سالمند تجربه کسب کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من شاید پدر مادرم رو نگه دارم
ولی خودم پیر شدم
صد درصد پرستار میگیرم یا میرم خانه سالمندان
با سربار شدن زندگی بچه ام رو تلخ نمیکنم
در رابطه با پدر و مادر، دو دو تا چهارتا جواب نمیده که بگی مزایای خانه سالمندان فلان و فلانه پس بره اونجا
یه چیزایی رو ادم از اول میدونه درسته یا غلط
دنیاروبگردی کسی به اندازه من وخواهربرادرادلسوزپدرومادرم نیستیم ....یعنی پدرومادربیخیال هیچی جمع نکن خوش گذران.......همه کارمیکنیم ولی خداوکیلی بعضی رفتارهاشونونندازیم گردن عروس بدبخت. .....وللاحال بهم زنن مادرم توکوچه سالم فامیل میبینه سالم بازارسالم وقتی زنگ میزنیم الکی صداشوداعون میکنه حالم ازاین شخصیتش بدمیشه ....چطورپول واریزمیکنیم صداش عوص میشه فوزی قول بازارمیدیم سالم میشه .....خداشااده بعصی وقتهاازدردکمرمیخواستم آرزوی مرگ کنم دخترم میگه قسم داده بیابخواب گفتم نه همون خاطرات تلخ مادرم بسمه نمیخوام بعدافقط یه مادرنمایشی وادایی ازم یادبشه کل کارا انجام میدم ....خداشاهده امروزخواهرم ازدردمچ دستش کم مونده بودگریه کنه میگفت ازبس ازمون کارکشیدن نمیتونم دوتاطرف خونه خودموبشورم
فرهنگ ما از این نظر نابوده.من یادمه یه بار تو تلویزیون شخصیت یه سریالی دیر میرسید به کارش چون باید کارهای مادرشو انجام میداد بعد همکاراش بهش گفتن خب چرا ازدواج نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی چرا زن نمیگیری کلفتی مادرتو بکنه!!!!!!!
