من بچه که بودم پسر عمم زیاد بهم دست میزد به بهونه بغل کردنم اندام خصوصیشو میزد بهم یا وقتی میرقتیم خونشون همش منو کنار خودش مینشوند من بچه بودم نمیفهمیدم فک کنم 6یا 5 سالم بود ولی الان به شدت حالم ازش بهم میخوره حتی با اینکه ازدواج کردمم باز دست از سرم برنداشت تو جمع خانوادگی همش با چشمای خمار بهم نگاه میکنه ولی جلو جمع بهم میگه دده .
چون ترس ازش دارم مجبور شدم به شوهرم بگم و به شوهرم گفتم بچه که بودم اذیتم میکرد الانم بد نگام میکنن لطفا مراقبم باش اونم خیلی درکم کرد و خیلی کمکم کرده نمیزاره پسر عمم حتی جز سلام بهم بگه خوبی، و این حس امنیت برام خیلی خوبه .
فکرشو کن پسر عمم میومد خونمون و منو میبرد تو راه پله و بهم میگفت به مامانت بگو عروسکم اینجاست تا من یه دونه بوست کنم و کسی نفهمه منم سریع صدای مامانم میزدم مامانم میومد میگفت چی شده میگفتم عروسکم افتاده اینجا فلانی نتونست درش بیاره تو برام دربیار اون بنده خدا هم هر چی تلاش میکرد نمیتونست ،ولی چون مامانم چند بار به خاطر اینکه پیش پسرر عمم بودم کتکم میزد نمیتونستم از ترس بهش چیزی بگم ،به دخترتون حس امنیت بدین تا بتونه باهاتون راحت باشه