تاپیک قبلیم گفتم خواهرم معلول جسمیه
ما پدر مادر نداریم
مامانبزرگمم دو ماه پیش فوت کرد
دیروز تشنج کرد خواهرم چون مجبور بودم برم سر کار و کسیو نداشتم که بخواد اونجا تو بیمارستان کمکم کنه چون زورم اصلا بهش نمیره جایجاش کنم حتی در حد یه بلند کرد ساده هم نمیتونم
میموند بیمارستان نمیتونست خودش بره کاراشو بکنه منم نمیتونستم مجبور شدم رضایت دادم اوردم خونه
خنه هم که پر ادم معتاد عموهای معتادم زن و مردای غریبه میارن خونه
از صبح هم سر کارم یه سره تا ۹ شب بعد مدرسه میرم موسسه میدونم الان غذا هم ندادن بهش
ولی چاره چیه
مدیرم باهام راه نیومد مرخصی بده
فکرم مونده
دعامون کنین
دکترش میگفت باید بستری بخش بشه نتونستم