دو سری امشب مهمون داشتم اولیا برا شام بودن ساعت ۹ رفتن .دومی دوست شوهرم بود و خانومش تا الان موندن .
بچمم درس داره .مشق داره. هرکار میکردم نمیخابید که .ب زور ساعت ۱۲ و نیم خابید .
فردا کی پاشم ناهار درست کنم .کی درسای اینو بگم .کی خونه رو جم کنم
دلم میخاد شوهرمو زنده زنده تیکه کنم .اون ب دوستش اینا گفت بیاید .البته کار داشتن ولی میتونست تعارف نکنه بیان خونه یا یه بهانه بیاره ک نیان خونه